صبح ١٧ام اسفند که از خواب پا شدیم دیدیم هوووووووووووورااااااا همه جا سفید شده و کلی برف باریده نیکان هم اصرار میکرد که بریم پایین برف بازی..ما هم لباس گرم پوشیدیم و رفتیم سر کوچه برف بازی نیکان اینقد ذوق زده شده بود و خوشحالی میکردکه منم با دیدن شادیش،حسابی سرحال اومدم تمام زمستون امسال غرغر میکرد که چرا برف نیومد من میخوام آدم برفی بسازم،خلاصه یه آدم برفی کوچیک هم درست کردیم ولی تا اومدم ازش عکس بگیرم شارژ دوربین تموم شد جای همه خالی روز خوبی بود،نیکان رو با اصرار و التماس به خونه برگردوندم وقتی هم اومدیم خونه با باباش تماس گرفت و گفت:بعداز ظهر زود بیا بریم برف بازی (می دونست امروز ٥ شنبه ست و بابا زودتر میاد)خدایا شکرت به ...